سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

خاطره از شهید امیر حاجی امینی

سر مزار امیر نشسته بودم که یه جوون اومد و گفت :

" شما با این شهید نسبتی دارید ؟ "

گفتم :

" بله ، من برادرش هستم "

گفت :

" راستش من مسلمون نبودم بنا به دلایلی اما به زور مسلمون شدم ولی قلبا اسلام نیوردم ، تا اینکه یک روز اتفاقی عکس برادرتون رو دیدم ، حالت عجیبی بهم دست داد .

 انگار عکسش باهام حرف میزد با دیدنش عاشق اسلام شدم و قلبا ایمان آوردم...